Dandelion Feelings

Dandelion Feelings

"Dandelion feelings... words dance with the wind and emotions fly..."
Dandelion Feelings

Dandelion Feelings

"Dandelion feelings... words dance with the wind and emotions fly..."

لبخندی که جهان را معنا می‌کند


در دنیایی که همه‌چیز گذراست، لبخند تو تنها حقیقتی است که تغییر نمی‌کند. نه اینکه در صورت تو بماند، بلکه در ذهن من جاودانه می‌شود. مثل خورشیدی که طلوعش را به یاد داری، حتی وقتی شب همه‌جا را فرا گرفته است.

لبخند، تنها انحنایی‌ست که می‌تواند مسیر زمان را خم کند؛ گذشته را به خاطره‌ای دلنشین بدل سازد، حال را به رؤیایی زنده تبدیل کند و آینده را به انتظاری شیرین بکشاند. چیزی فراتر از حرکت لب‌هاست؛ یک مفهوم است، یک حقیقت که در لحظه‌ای بی‌صدا، هزاران حرف می‌زند.

هر کسی می‌تواند لبخند بزند، اما تنها بعضی‌ها می‌توانند جهان را در آن خلاصه کنند. و تو، از آن دسته‌ای...

آغوش شب


شب که از راه می‌رسد، انگار جهان نفسی عمیق می‌کشد. زمان کش می‌آید، ثانیه‌ها کندتر می‌گذرند، و سکوت، آرام اما عمیق، بر همه‌چیز سایه می‌اندازد. شب‌های طولانی، گاهی شبیه آغوشی بی‌انتها هستند، گرم و تسلی‌بخش، و گاهی همچون سرزمینی ناشناخته، پر از سوال و هراس.

در تاریکی شب، فکرهایم جان می‌گیرند. رویاهایی که در روشنایی روز کم‌رنگ بودند، حالا درخشان‌تر از همیشه از میان سایه‌ها عبور می‌کنند. دلتنگی‌ها، حرف‌های ناگفته، لبخندهای از دست رفته... همه در سکوت شب به سراغم می‌آیند. شب، پرده‌ها را کنار می‌زند و مرا رو در رو با خودم می‌نشاند.

اما شاید همین است که شب را زیبا می‌کند؛ فرصتی برای بازگشت به خود، برای گوش سپردن به قلبی که در هیاهوی روز شنیده نمی‌شود. شاید شب‌ها طولانی‌اند تا من بفهمم که تاریکی دشمنی ای با من  ندارد، بلکه می‌خواهد در آغوشش کمی طعم آرامش را بچشم، فکر کنم، احساس کنم... و در نهایت، در طلوعی دیگر، با نوری تازه بیدار شوم...